سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

به نام حضرت دوست

در ساعت های پایانی سال 1391 سخت است فشردن روی کلمات کی برد رایانه.چه بخواهی بنویسی ؟ و تراوشات ذهنی خود را به روی صفحه مانیتور جاری کردن.

می شود در این لحظات احساسی نبود و عمیق حرف زد ؟ یا باید در این لحظات وارد احساس و شور شد و خیلی فلسفی حرف نزد؟

بهرحال روحیه مثل من گرچه احساسات را دوست دارد اما نمی تواند در این فضا وارد شود و دوست دارد در این لحظات هم حرفهایی بزند که به مذاق خیلی ها خوش بیاید.باید حدیث نفس کنم.برای خودم بنویسم و شما مجبور باشید اگر حوصله داشته باشید این نوشته ها را بخوانید.

سالی که گذشت سال خوبی برایم نبود و نمره قبولی به خودم نمی دهم.البته چند سالی است دیگر نتوانسته ام نمره قبولی به خودم بدهم.اما طبق گفته معروف وصف العیش نصف العیش هم که شده کارهای خوبم را که در قلبم دوست داشته ام اجرایی کنم به یاد آورده و به خودم می گویم که همین که نیت کار خوبی را در ذهنم گذرانده ام پس باید کمی کارم درست باشد.

سال 91 تمام شد و مثل محتضری که نفسهاش به شماره افتاده در حال جان کندن است(تشبیه را دارید!) .اما مهم این است که این محتضر اگر چه در حال رفتن است اما در پس رفتنش آمدنی نو است که این مهم است.انسان که می میرد هم در پس آن در جاودانه خودش شروعی نو دارد که آن هم خیلی مهم است اما این کجا و آن کجا؟

پایان سال و شروع سال جدید به من می گوید ای آدم زمین در پس میراندن زنده می شود.نفست را بمیران و زنده شو.اصلا تا نمیرانی زنده نخواهی شد.من را بمیران تا دوباره شوی.طراوت بهار را ببین به تو همان طراوت را می دهند اگر بمیرانی.

خدایا کمکم کن تا بتوانم بمیرانم تا نو شوم .طبیعت از من انسان جلو افتاده است.نگذار عقب بیفتم که برایم افت دارد.





      

با سلام

در نوروزترین روزها تقدیم به شما که در سفره هفت سینتان یاد شهیدان موج می زند:

مکالمه با شهید مهدی باکری  به نقل از شهید احمد کاظمی:

  ...مهدی تماس گرفت گفت می‌آیی؟
 
گفتم: با سر

 گفت: زودتر                              

  آمدم خود را رساندم به ساحل دجله دیدم همه چیز متلاشی شده و قایق‌ها را آتش زده‌اند، با مهدی تماس گرفتم، گفتم چه خبر شده، مهدی؟

 نمی‌توانست حرف بزند، وقتی هم زد با همان رمز خودمان حرف زد و گفت: اینجا اشغال زیاد است. نمی‌توانم.

  از آن طرف از قرارگاه مرتب تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: هر طور شده به مهدی بگو بیاید عقب تو تنها کسی هستی که آقا مهدی از سر علاقه حرفت رو قبول می‌کند.

 مهدی می‌گفت، نمی‌تواند. من اصرار کردم.به قرارگاه هم گفتم، گفتند پس برو خودت بردار و بیاورش.

 
نشد یعنی نتوانستم. وسیله نبود. آتش هم آنقدر زیاد بود که هیچ چاره‌ای جز اصرار برایم نماند.

 گفتم،"تو را خدا، تو را به جان هر کس دوست داری، هر جوری هست خودت را به ما برسان بیا ساحل، بیا این طرف."
 
گفت: «پاشو تو بیا، احمد! اگر بیایی، دیگر برای همیشه پیش هم هستیم»

 گفتم: اینجا،با این آتش، نمی‌توانم. تو لااقل...
 
گفت: «اگر بدانی این جا چه جای خوبی شده،احمد. پاشو بیا! بچه‌ها این جا خیلی تنها هستند»

 فاصله ما 700 متری می‌شد. راهی نبود. آن محاصره و آن آتش نمی‌گذاشت من بروم برسم به مهدی و مهدی مرتب می‌گفت: پاشو بیا، احمد!
 
صداش مثل همیشه نبود. احساس کردم زخمی شده. حتی صدای تیرهای کلاش از توی بی‌سیم می‌آمد. بارها التماس کردم. بارها تماس گرفتم تا اینکه دیگر جواب نداد. بی‌سیم‌چی‌اش گوشی را برداشت و گفت: آقا مهدی نمی‌خواهد، یعنی نمی‌تواند حرف بزند...
 
ارتباط قطع شد. تماس گرفتم، باز هم و باز هم، نشد که نشد..




برچسب ها : شهادت  ,


      

حضرت زینب(س) خواهر کوچکتر امام‌حسین(ع) بودند که در محافل تاریخی و مذهبی، از علاقه شدید این خواهر و برادر بسیار گفته شده است و به نظر می‌رسد که یکی از عوامل همراهی این برادر توسط خواهرش در مسیر کربلا، همین وابستگی شدید باشد.

گفتنی است که حضرت زینب(س) پس از سال‌ها عزاداری بعد از شهادت برادرش در کربلا، سرانجام در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات نموده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

بر اساس این گزارش، مزار ملکوتى آن حضرت واقع (دمشق/سوریه) است که اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مى باشد.

اشعار ولادت :

ادامه مطلب...



      

 

نام پدر: حسن

طلوع: 1346/02/01         عروج: 1366/12/25

محل عروج: جزیره مجنون - عملیات بدر


زندگینامه شهید:

 

شهید غلامرضاآقاجانی فرزند مرحوم حاج حسن آقاجانی در تاریخ 1/2/46 در محله امام خمینی(سرگاول) برزک دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و در تاریخ 01/02/1362 جذب بسیج مردمی گردید تا برای دفاع از اسلام و میهن اسلامی در برابر متجاوزان ایستادگی کند از کاشان به منطقه جنوب اعزام گردید و در لشگر 14 امام حسین(ع) مشغول به خدمت گردید و در برزک با داشتن شغل آزاد در امور کشاورزی به پدر نیز کمک می نمود.

بعد از اعزام به جبهه به مدت 3 ماه در جبهه ها در مسئولیت تک تیرانداز فعالیت می نمود تا اینکه در تاریخ 25/12/1363 در منطقه شرق دجله شربت شهادت نوشید در حالی که سن او 17 سال بود. بدن مطهر این شهید گرانقدر را به برزک آورده و در کنار امامزاده در گلزار شهداء بخاک سپردند. این شهید عزیز دومین شهید این خانواده می باشد.

 

مادر شهیدان آقاجانی که در سال 1388 با ایشان دیدار داشتیم این تصویر گرفته شده است

شادی روحش فاتحه و صلوات





      

با سلام

اگر چه عنوان سبک زندگی برای خانواده و اجتماع معنا پیدا می کند ، اما خانواده و اجتماع باید قطعات پازل خود را در این راستا تکمیل تا بتوان خروجی مناسب که همان زندگی اسلامی است را برداشت کرد.بدون اینکه زیرساخت های فرهنگی خانواده اصلاح شود نمی توان دل به جامعه ای مناسب سپرد و بدون اینکه زیرساخت های ساخت مناسب جامعه اصلاح شود هم نخواهیم توانست دارای مدل و الگو برای دیگران (حتی ادیان مختلف) داشت.

لازم است وارد جزئیات شد که از تربیت فرزند در خانواده شروع خواهد شد.این ها به شرطی است که پیدایش خانواده اصولی و بر مبنای دین پایه گذاری شده باشد و شروع ما از بدو شروع زندگی یک زوج خواهد بود.البته یک نکته مغفول نماند که آیا می توان در خانواده ای که آن را نمی توان الگوی مناسب دانست زندگی کرد و بعد خروجی آن فردی دیندار باشد که پاسخ مثبت است.نمونه های قرآنی آن در دو وجه آن فرزند حضرت نوح(ع) و همسر فرعون و برادران یوسف پیامبر(ع) و....پس لزوما از آنجا شروع می کنیم(با این پیش شرط که نگاه به پدر و مادر زوجین نخواهد بود و خودشان با تشکیل زندگی می خواهند الگو بوده و سبک زندگی اسلامی را پیاده کنند):

1-        شروع زندگی: ادامه مطلب...



      

با سلام

از جمله مباحث روز سبک زندگی است.تغییر سبک زندگی فعلی به سبک زندگی اسلامی و ایرانی.

ایران قبل از انقلاب اسلامی به سمت غرب گرایی با سرعت در حال حرکت بود واگر بخواهیم شرایط آن روز را در مقیاسی بسیار کوچک نگاه کنیم ترکیه امروزی است.(البته هرگز نخواهد توانست این کشور ما را به ایران آن روز نزدیک کند)

با پیروزی انقلاب اسلامی و حرکت صادقانه مردم برای تغییر سبک زندگی ،بسیاری از روحانیون در بدنه اجتماع رسالت خود را تمام شده دانسته و این سیل خروشانی که باید به درستی هدایت می شد را به دست جریانات روزگار سپردند.دشمن نیز که خود را در این جریان غرق شده می دید از هیچ تلاشی برای نجات فروگذار نکرد. ادامه مطلب...



      

 

نام پدر: عزت الله

طلوع: 1345/01/01         عروج: 1362/12/11

محل عروج: طلائیه - عملیات خیبر

 

 

 





      

نقل از:shohada-barzok.blogfa.com

 

نام پدر: محمد

طلوع: 1343/05/01         عروج: 1362/12/17

محل عروج: کردستان

زندگینامه شهید:

 

شهید احمد مجیدی زاده فرزند مرحوم حاج محمد مجیدی زاده در سال 1343 در برزک محله کارگاه دیده به جهان گشود تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و بعد از آن در شغل کشاورزی همیار و همکار پدر گردید. شهید مجیدی زاده در برزک ازدواج نمود و در تاریخ 1361/05/17 برای گذراندن خدمت مقدس سربازی به ژاندارمری فراخوانده شد و به مناطق جنگی و مرزی اعزام گردید در جبهه کردستان مشغول به خدمت شد. در جبهه سمت وی نیروی پیاده نیروی جمهوری اسلامی یا ناجا بود شهید مجیدی زاده در تاریخ 1362/12/17 در کردستان در حال نگهبانی از مرز وطن اسلامی به شهادت نائل آمد در حالی که سن او 19 سال بود. پیکر او را در تاریخ 1363/01/05 در ایام نوروز به عنوان گلی از گلستان شهداء برای پدر و مادر و همشهریان هدیه آوردند و پس از تشییع این شهید گرانقدر او را در جوار امامزاده سراج الدین بن موسی بن جعفر(ع) و در گلزار شهداء بخاک سپردند.





      

نقل از:shohada-barzok.blogfa.com

 

نام پدر: محمد

طلوع: 1344/06/01         عروج: 1362/12/18

محل عروج: طلائیه

وصیتنامه شهید:

 

خدمت پدر و مادر مهربان و خواهران گرامی و برادر بزرگم علی اکبر و برادرم عباس و خدمت خانواده ی خودم و فرزندانم مهدی و حمزه و خانواده ی برادرم و خدمت دوستان و فامیل و همسایگان ، سلام عرض می کنم. اگر از احوالات این جانب فرزند خودتان خواسته باشید ، سالم و خوشحال و به قول خودمان تقریباً بدون غم و غصه می باشم. البته از دوری شما ناراحت هستم و از اینکه موفق شده ام صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(u) را جوابگو باشم و خدا مرا یاری کرده که توانسته ام دوری پدر و مادر و زن و فرزند و زندگی را تحمل و به جبهه بیایم و در برابر خون شهداء کمی انجام وظیفه بکنم ، خوشحالم و امیدوارم زندگی روزمره خود را با دلی شاد و با عبادت در راه خدا و کاری برای آخرت آغاز کنید و ادامه دهنده راه شهداء باشید و دلم می خواهد از مادرانی مادر شهیدان میرزایی درس بگیرید که جوانانی به این پاکی به انقلاب تقدیم کرده.

مادر و پدر برای من ناراحت نباشید و پیروزی کامل رزمندگان را از خدا بخواهید امیدوارم اعمال تان طوری تنظیم و رفتار شما به شکلی باشد که عمل صالحی هم برای آخرت خود جمع آوری کرده باشید. باید نماز با معنویت بخوانید. مسئولیت مادر این زمان بیش از زمان قبل می باشد .

 

 

 

 





      

به نقل از

http://serat.mihanblog.com/post/259

 

شیطان، سور به پا کرده، جشن گرفته، می زند و می رقصد. برادرانش راهم فراخوانده که مجلسش را رونق دهند. همان برادارانی که قرآن نامشان را افشاء نموده و فرموده مبذرین و اسرافکاران براداران شیطان هستند. فضای بزرگ و دام وسیعی را هم برای جشن خود در نظر گرفته و هرکس را با کوچکترین بهانه ای تور می کند و به سوی خود می کشاند. از این رو همه باید مراقب باشند تا فریب مجلس پررنگ ولعابش را نخورند و به دامش گرفتار نشوند.

زمان اجرای برنامه اش چهارشنبه آخر سال است. سنت گذشتگان را بهانه کرده و چهارشنبه سوری، راه انداخته است. تنها در سال گذشته توانست عده ای را فریب دهد تا در مجلس بزمش بیش از چندین میلیارد تومان را آتش بزنند. پول بود و پول که روی هم ریخته می شد و شیطان می آمد و آن را به آتش می کشید. کمترین شاباشی هم او را خوشحال می کند. چرا که تعداد مهمانان و هوادارانش را در صحنه این آزمایش بالا می برد. ادامه مطلب...



      
   1   2   3      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم