سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

جشن ولایت علی علیه السلام (عید غدیر خم)

اشاره:

عید غدیر،بزرگ ترین عید پیروان اهل بیت(ع) و فرصت مناسبی برای یاد آوری پیمان مقدسی است که همه ما در برابر امامان معصوم(ع) و به ویژه امام عصر(ع) داریم؛ پیمان اطاعت و پیروی بی چون و چرا از آنان و آمادگی برای انجام رسالت بزرگی که در زمینه سازی ظهور بر عهده داریم. در این مقاله مروری داریم بر پیشینه عهد و پیمان بشر با اولیای الهی از ابتدای آفرینش تا عصر ظهور.

 

1.نخستین پیمان:

 

داستان آفرینش انسان و آغاز حیات او بر کره خاک با یک عهد و پیمان شکل می گیرد. عهد و پیمانی که بر پذیرش پروردگاری خداوند متعال و نفی و پرستش شیطان بسته شد و همه انسان ها بر وفای به آن هم داستان شدند.1

پیامبران الهی و جانشینان آن ها، این عهد و پیمان را در طول تاریخ، بارها به انسان ها یادآوری کردند تا آنان نسبت به عهدی که با خدای خود داشتند، دچار فراموشی نشوند.2 از سوی دیگر،برای این که مردم در وفای به پیمانی که بر عهده داشتند، دچار مشکل نشوند و در تشخیص راهی که به اطاعت و بندگی خدا و مخالفت با شیطان می انجامد ، گرفتار سر در گمی نگردند، به آنان گوشزد شد اطاعت خدا را اطاعت رسول اوست و هر کس بیشتر در طریق اطاعت رسول گام بردارد، در اطاعت خدا از دیگران پیشی گرفته است.3

 

2.استمرار پیمان:

 

با پایان یافتن عصر رسالت، نه تنها از بار عهد و پیمانی که آدم خاکی با خدای خود داشت، کاسته نشد، بلکه بسیار شدیدتر از دوران حیات پیامبر اعظم (ص) از او خواسته شد به عهد و پیمان خود وفا کند؛ زیرا او در وفاداری به این پیمان بازخواست خواهد شد.4

این بار عهد آدمی با خدای خود در صورتی دیگر متجلی شد و اطاعت امیرمومنان و امامان پس از او هم سنگ اطاعت خدا و رسول او گردید.5 و برای این که هیچ کس در شناسایی شخصی که پس از پیامبر اکرم(ص) باید با او عهد اطاعت بسته می شد، به اشتباه نیفتد، دراجتماعی عظیم از مسلمانان، نوشیدن عهد آدمی به آگاهی همگان رسید و اعلام شد هر کس پیمان ولایت نبی خاتم(ص) را پذیرفته است، از این پس باید به پیمان ولایت امیر مؤمنان علی(ع) گردن نهد.6 ازهمین رو بود که این روز را روز «عهد معهود» نامیدند.7

با توجه به همین اهمیت وفا به عهد و پیمان و تأثیر آن در ظهور امام عصر(ع) بوده است که از ما خواسته اند هر بامداد، عهد و پیمان اطاعتی را که نسبت به امام خود بر دوش داریم، به یاد آوریم و آن را تجدید کنیم: «بار خدایا! من در بامداد این روز و تمام دوران زندگانی ام، عهد، عقد و بیعتی را که نسبت به او (امام مهدی (ع) ) بر گردن دارم، تجدید می کنم که هرگز از آن بر نگردم و بر آن پایدار بمانم»

3.شکسته شدن پیمان:

عید غدیر خم

انسان ها مأمور شدند پس از رحلت نبی خاتم(ص)، با وصی او تجدید عهد کنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، آن ها را به راحتی و ملایمت به راه هدایت و رستگاری رهنمون شود،8 چنین نشد و بد عهدی و عهد شکنی از همان نخستین روزهای عروج رسول خدا(ص) آغاز شد. بدین ترتیب، پیمانی که جماعت مسلمانان در روز غدیر بر طاعت ولی خدا بسته بودند، به راحتی شکست و جز جمع اندکی، همه امت اسلامی از اطراف امام و حجت عصر پرآکنده شدند.9

از آن پس، اگر چه در دوره هایی از دوران 250 ساله امامت شیعه، شاهد روی آوردن مردم به ائمه معصومین (ع) و مرجعیت علمی آن ها هستیم، ولی هیچ گاه عهدی که مردم در برابر امامان خود داشتند، به تمامی، پاس داشته نشد و این سخن امامان معصوم (ع) که فرموده بودند: «مردم تنها به سه چیز تکلیف شده اند: شناخت امامان، تسلیم شدن به ایشان درآن چه بر آن ها وارد می شود و رجوع به آن ها در آن چه درآن اختلاف دارند»،10 هیچ گاه محقق نشد و سرانجام بد عهدی ها و عهدشکنی های امت اسلام به مقتول و مسموم شدن یازده امام و غیبت آخرین امام انجامید. بدین ترتیب، جامعه اسلامی از برکات حضور امام معصوم (ع) در میان خود محروم گشت. این همان اتفاقی بود که پیش از این درکلام امام محمد باقر (ع) پیش بینی شده بود: «هنگامی که خداوند تبارک و تعالی، از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت] را از مجاورت با آن ها دور می سازد».11

 

ضرورت تجدید پیمان:

آری، غیبت امام از جامعه به دراز کشیدن آن، نتیجه بدعهدی و پیمان شکنی مردم نسبت به حجت های الهی و جانشینان به حق رسول خدا(ص) است. تا زمانی که مردم چنان که باید و شاید، به پیمانی که در برابر امامان معصوم(ع) برعهده دارند، وفا نکنند و با همه وجود، آماده پذیرش اوامر و نواهی آن ها نشوند، ظهور محقق نخواهد شد، چنان که امام عصر(ع) فرمود: «اگر شیطان ما، که خداوند توفیق طاعتشان دهد،در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیرنمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت؛ دیداری بر مبنای شناخت راستین و صداقتی از آن ها نسبت به ما».12

با توجه به همین اهمیت وفا به عهد و پیمان و تأثیر آن در ظهور امام عصر(ع) بوده است که از ما خواسته اند هر بامداد، عهد و پیمان اطاعتی را که نسبت به امام خود بر دوش داریم، به یاد آوریم و آن را تجدید کنیم: «بار خدایا! من در بامداد این روز و تمام دوران زندگانی ام، عهد، عقد و بیعتی را که نسبت به او (امام مهدی (ع) ) بر گردن دارم، تجدید می کنم که هرگز از آن بر نگردم و بر آن پایدار بمانم».13

 

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

پی نوشت ها:

1.ر.ک:سوره یس (36)، آیه 60و61 و سوره اعراف(7)، آیه172.

2.ر.ک:سوره نمل (16)، آیه 36 و سوره انبیا(21)،آیه 25.

3.ر.ک:سوره نساء (4)، آیه 80 و سوره حشر (59)، آیه7.

4.ر.ک:سوره اسراء (17)، آیه 3 و محمدباقر مجلسی،بحارالأنوار، ج24،ص187، ح1.

5.ر.ک:سوره مریم (19)، آیه 87 و بحارالأنوار، ج24، ص323، ح58.

6.فضل بن حسن طبرسی، الإحتجاج، ج 1، صص 146 و 160.

7.ر.ک: بحارالأنوار، ج37، ص 164، ح 40.

8.ر.ک: همان، ج43، ص158؛ و سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا(س)، ص 151.

9.ر.ک:بحارالأنوار، ج 28، ص 259، ح42.

10.حدیث از امام باقر(ع)، الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 1،ص 390، ح 1.

11.ر.ک: همان، ص343، ح31.

12.بحارالأنوار، ج53، ص177.

13.همان، ج 99، ص111.

منبع:نشریه موعود،شماره 106

نویسنده:خلیل منتظرقائم

ادامه مطلب...



      

عید غدیر خم

با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت أمیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ را پذیرفته‏اند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مى‏دانند، باز گروهى چنین مى‏پرسند : اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بوده‏اند، چرا شخص امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ برای اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشان‏دهنده این حقیقت است که یا واقعه‏اى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.

در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد؛ علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بى‏اطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.

بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقه‏هاى گوناگون اسلامى نشان مى‏دهد که حضرت على(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمى‏گنجد و نیازمند فرصت بیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مى‏کنیم.

 

در مسجد پیامبر(ص)

.1 برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مى‏آید اولین موردى که حضرت على ـ علیه السلام ـ حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ بود. وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بن سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را مى‏شنیدند، حتى دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمى‏کردند. حضرت در جواب فرمود:

«یا هؤلاء أکنت أدع رسول الله مسجى لا أواریه و أخرج أنازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت أحدا یسمو له و ینازعنا أهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت أن رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لأحد حجة و لا لقائل مقالا. فأنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» أن یشهد الان بما سمع». 1

آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روى زمین رها مى‏کردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مى‏کردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمى‏کردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟

همگان را به خدا قسم مى‏دهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مى‏فرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.

زید بن‏ارقم مى‏گوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایى‏ام را از دست دادم.

هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم

در خطبه وسیله

.2 هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در مدینه خطبه‏اى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مى‏کند. ثقةالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مى‏خوانیم:

«... و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالى رسول‏الله(ص) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله إلى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و أخذ بعضدى حتى رئى بیاض إبطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و أنزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا 2 فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره...» 3

[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونه‏اى که سفیدى زیر شانه‏هایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:

هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.

پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. ...

عید غدیر

در شوراى شش نفره

.3 در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام(ع) در یکی از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.

ابن‏مغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مى‏کند:

«فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ 4 قالوا: اللهم لا.»

شما را به خدا سوگند مى‏دهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».

 

در روزگار عثمان

.4 در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى ـ صلى الله علیه و اله ـ گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مى‏گفتند و از سخنان پیامبر اکرم (ص) در باره قریش و انصار بهره مى‏جستند. حضرت على ـ علیه السلام ـ نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مى‏داد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پاره‏اى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:

«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال : لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟»قالوا: اللهم نعم. 5

آیا قبول دارید که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟ حاضران گفتند : آرى.

در میدان جنگ جمل

.5 قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شتافت. حضرت به وى فرمود :

«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال ـ علیه السلام ـ «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. 6

تو را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا شنیدى که رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ مى‏فرمود : «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس با او دشمنى مى‏کند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیده‏ام.

حضرت فرمود: پس چرا با من مى‏جنگى؟

طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.

 

در صحنه صفین

.6 در جنگ صفین، هنگامى که فرستاده‏هاى معاویه به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبه‏اى ایراد کرد و فرمود:

«أنشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم) 7 و قوله: (إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)8 ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)،9 فقال الناس: یا رسول الله، أخاص لبعض المؤمنین أم عام لجمیعهم؟ فأمر الله عز و جل رسوله أن یعلمهم فیمن نزلت الایات و أن یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «إن الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت أن الناس مکذبونى، فأوعدنى لأبلغنها أو یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاة جماعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، إن الله مولاى و أنا مولى المؤمنین و أولى بهم من أنفسهم، ألا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام إلیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولائه کماذا؟ فقال: «ولائه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى أولى به من نفسه.» و أنزل الله تبارک و تعالى : (الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دینا) 10 ...» 11

شما را به خدا سوگند مى‏دهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید؛»«صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مى‏دهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»

مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مى‏شود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینه‏ام از آن به فشار آمده، گمان مى‏کنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛ ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مى‏کند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.

در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است. و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.

ابن‏مغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مى‏کند: «فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ قالوا: اللهم لا.» شما را به خدا سوگند مى‏دهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه»

در مسجد کوفه

ویژه نامه عید غدیر خم

.7 امام على ـ علیه السلام ـ بارها مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.

هر بار حضرت چنین خواسته‏اى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیده‏ایم.

این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مى‏طلبد.

احمد بن‏حنبل در مسند خود داستان یکى از گواه‏جویى‏هاى حضرت را چنین نقل مى‏کند: على ـ رضى الله عنه ـ مردم را در رحبة (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:

«أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»

به خدا سوگند مى‏دهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیده‏است برخیزد و شهادت دهد.

احمد بن‏حنبل مى‏افزاید: به گفته ابى‏الطفیل سى تن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مى‏کند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالى که دست حضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مى‏فرمود: «آیا مى‏دانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوست بدار و با دشمن وى دشمن باش.

ابى‏الطفیل که راوى این حدیث است، مى‏گوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و در تردید به سر مى‏بردم، به ملاقات زید بن‏ارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیده‏اى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیده‏ام». 12

 

در میدان کوفه

.8 امام على(ع) در خطبه‏اى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بن‏مالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحت‏اندیشى پیشه‏کرده، از گواهى دادن سرباز زد.

ابن‏ابى‏الحدید در شرح نهج‏البلاغه چنین نقل مى‏کند:

«المشهور أن علیا ـ علیه السلام ـ ناشد الناس الله فى الرحبة بالکوفة، فقال: أنشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال ـ علیه السلام ـ لانس بن‏مالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنی و صار ما أنساه اکثر مما اذکر. فقال [على علیه السلام‏] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى أصابه البرص». 13

مشهور است که على ـ علیه السلام ـ در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مى‏دهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود : «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد . مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على ـ علیه السلام ـ به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمى‏دهى‏]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کرده‏ام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم. حضرت فرمود : اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسى‏شد.

 

در مسجد کوفه

.9 حضرت على ـ علیه السلام ـ بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زیدبن‏ارقم چنین نقل مى‏کند: «نشد على ـ علیه السلام ـ الناس فى المسجد فقال: أنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الأیمن و ستة من الجانب الأیسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». 14

على ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مى‏دهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخن را از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.

به نوشته تاریخ نگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مى‏خورد، اظهار پشیمانى مى‏کرد و از خدا آمرزش مى‏طلبید.

على ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مى‏دهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند

پس از جنگ نهروان

.10 پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ نامه‏اى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفه را که مورد اعتماد بودند، مأمور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائت شود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایت خود استدلال مى‏کند و مى‏فرماید:

«و انما حجتى أنى ولى هذا الأمر من دون قریش، أن نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن أعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و أعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الأمة، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا أن تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فإن شاءوا فلیقولوا ذلک...» 15

دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایت براى کسى است که آزاد کرده است؛ و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار] بنى‏هاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنى‏هاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مى‏خواهند چنین بگویند، بگویند...

در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرست بقیه مواردى که حضرت على(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مى‏شود:

 

موارد دیگر

1 ـ طولانى‏ترین کلامى، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبه‏اى است که در جمعه‏اى که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.

شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد 97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بن‏طاووس نقل مى‏کند.

2 ـ امیر مؤمنان على(ع) در نامه‏اى، که در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهاى زیر بخشى از منابعى است که این ابیات در آنها دیده مى‏شود:

ویژه نامه عید غدیر خم

.1 الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکى، ص .15

.2 تذکرة الخواص، ابن‏الجوزى، ص‏ .103

.3 فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص‏ .427

.4 الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص .70

.5 الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص .429

3 ـ همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(ع) نقل شده است، که امام(ع) براى اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.

4 ـ حضرت على(ع) در مجلسى که انس بن‏مالک، براء بن‏عازب، اشعث بن‏قیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبه‏اى ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایى کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابى‏طالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.

5 ـ داستان نفرین حضرت در باره کسانى که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.

انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشى از روایات این واقعه شمرده مى‏شوند.

6 ـ أمیر مؤمنان على ـ علیه السلام ـ در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.

7 ـ همچنین در صفحه 166 کتاب بشارة المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.

8 ـ حضرت على(ع) هنگام عزیمت به سوى شام براى جنگ با معاویه، در یکى از منازل بین راه، خطبه‏اى نسبتا طولانى ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کرده‏اند.

9 ـ قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردى است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمة» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کرده‏اند.

10 ـ حضرت على(ع) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اکرم (ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایت خود اشاره مى‏کند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بن‏قیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیث شمرده مى‏شود.

11 ـ حضرت على(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا أهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مى‏شود.

12 ـ ابن عساکر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على ـ علیه السلام ـ نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابن‏کثبر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کرده‏اند.

به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ حیاتى نو به دست آوریم.

 

مأخذ: مجله کوثر شماره 2

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

1ـ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184؛ الامامة و السیاسة، ص 29 ـ 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص .185

2ـ مائدة .3

3ـ الروضة من الکافى، ج 8، ص .27

4ـ مناقب ابن المغازلى، ص 114؛ مناقب الخوارزمى، ص 222؛ امالى، شیخ طوسى، ص 333؛ همان، ص 546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 333 و 213؛ کشف الیقین، ص 423؛ نویسنده؟؛ فرائد السمطین، ج 1،ص 315؛ نویسنده؟؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص .259 نویسنده؟؛

5ـ کتاب سلیم بن‏قیس، حدیث 11، ص 641؛ فوائد السمطین، ج 1، ص 312؛ الغدیر، ج 1، ص .163

6ـ مناقب الخوارزمى، ص 182؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 371؛ مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص 73؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص .107

7ـ النساء، .59

8ـ المائده، .55

9ـ التوبة، .16

10ـ المائده، .3

11ـ کتاب سلیم بن‏قیس، ص 758؛ الغدیر، ج 1، ص 195؛ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 314؛ کمال الدین، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج 33، ص .147

12ـ مسند احمد بن‏حنبل، ج 4، ص 370؛ این حدیث در صدها کتاب شیعه و سنى با عبارات مختلف نقل شده است.

13ـ شرح نهج البلاغة، ابن ابى‏الحدید، ج 19، ص 217؛ المعارف، ابن قتیبة، ص 580؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 156؛ حلیة الاولیاء، ج 5، ص 26؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351؛ کشف الیقین، علامه حلى، ص 110؛ الغدیر، ج 1، ص .193

14ـ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص 74؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 106؛مناقب، أبى مغازلى شافعى، ص 23؛ العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص .167

15ـ کشف المحجة، سید بن‏طاووس، ص .246 معادن الحکمةفى مکاتیب الائمة، فصل 2؛ بحار، ج 30،ص‏ .7

محمد محمدیان تبریزى

 

ادامه مطلب...



      
امام هادی (ع)

سال 212 هجرى است و «صریا» غرق نور و شادى است. تقدیر دست‏اندرکار آفرینش معجزه خلقت است و جهان در انتظار یکى اززیباترین چهره‏هاى ملکوتى بوستان محمدى(ص) شگفتن گل چهارمین‏على(ع) را در جمع خویش جشن گرفته و بر استمرار کوثر فاطمى‏قامت نماز و تکبیر بسته است.

«سمانه مغربیه‏»، مادر عارفش، خوشحال و خندان و پدر بزرگوارش‏«جوادالائمه(ع‏») بر این نعمت‏بزرگ شکر گزار و شادان است. اوامام «على‏النقى‏» است که باید در سن هشت‏سالگى، پس از پدر،سکاندار کشتى نجات انسانها از گردابهاى گمراهى گردد و امت رابه ساحل عدالت و پاکى رهنمون شود. سرفصل‏هاى زندگى و درخشش‏خورشیدگونش در روزنه بیان و قلم نمى‏گنجد؛ زیرا امام ظهور اسم‏اعظم الهى و تجلى شکوهمند و تام تمامى اسماى الهى است؛ امامى‏توان از راه آثار و برکات پرتوى از آفاق وجودى و گستره‏روحى‏اش را دریافت. این نوشتار به بخشى از جلوه‏هاى امام‏هادى(ع) مى‏پردازد.

 

الف- زیارت جامعه

 

یکى از آثار ماندگار وارزشمند امام‏هادى(ع) زیارت جامعه است که‏خود متقن‏ترین متن شناخت امامت راستین است. صحت صدور و ارزش‏سندى آن چنان است که مرحوم مجلسى مى‏نویسد:

«انما بسطت الکلام فى‏شرح تلک الزیاره قلیلا و ان لم استوف حقهاحذرا من الاطاله لانها اصح‏الزیارات سندا و اعمها موردا و افصحهالفظا و ابلغها معنى و اعلاها شانا» اینکه درباره زیارت جامعه‏سخن اندکى به درازا کشید اگرچه حق آن را نیز ادا نکردم‏بدین خاطر است که این زیارت صحیح‏ترین آنهااز جهت‏سند وفراگیرترین آنها نسبت‏به ائمه‏علیهم السلام است و در مقایسه بادیگر زیارتها از فصاحت و بلاغت و منزلت‏بیشترى برخوردار است.

این زیارت را مرحوم صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه‏» و شیخ‏طوسى درکتاب تهذیب الاحکام از موسى بن عبدالله نخعى چنین نقل‏مى‏کند: از امام على‏النقى(ع) خواستم مرا زیارتى با بلاغت و کامل‏تعلیم دهد که به وسیله آن بتوانم هریک از ائمه را زیارت کنم.

حضرت فرمود: چون به درگاه رسیدى در حالى که غسل کرده‏اى بایست‏و شهادتین را بگو و چون داخل شدى و قبر را دیدى توقف کن وسى‏مرتبه الله اکبر بگو. سپس اندکى راه برو با گامهاى کوتاه وبا آرامش و وقار؛ دوباره بایست و سى مرتبه الله اکبر بگو. پس‏به قبرمطهر نزدیک شود و چهل مرتبه تکبیربگو. اهمیت این زیارت‏را هنگامى مى‏توان دریافت که بدانیم در آن زمان عده‏اى از«غلات‏» معصومان‏علیهم السلام را تا حد خدایى بالابرده، گروهى راتحت پرچم ضلالت‏خویش گرد آورده بودند. امام(ع) با سخنان خودمرز افراط و تفریط را مشخص کرد و دوستداران واقعى خویش را ازانحراف و تمایل به سوى افکار و آراى باطل دور داشت. نام چندتن‏از غلوکنندگان چنین است:

1- على بن حسکه قمى

2- قاسم یقطینى

3- حسن بن محمدبن باباى قمى

4- محمدبن نصیر

از نامه بعضى از اصحاب امام(ع) به وى و جواب حضرت، مى‏توان به‏عقاید این گروه دست‏یافت. در آن نامه آمده است:

«ان على ابن حسکه یدعى انه من اولیائک و انک انت الاول القدیم‏و انه بابک و نبیک امرته ان یدعو الى ذالک ...» على بن حسکه ‏معتقد است تو خدایى و او پیامبرى است که از جانب شما ماموریت‏یافته مردم را به آن دعوت کند. او بسیارى را به سوى خود جذب‏کرده است. اگر منت نهى و جوابى را در این باره مرقوم دارى‏آنان را از هلاکت نجات داده‏اى.

امام در پاسخ نوشت: ابن حسکه دروغ گفته است. لعنت‏خدا براوباد من او را در شمار دوستان خود نمى‏دانم....

سوگند به خدا، خداوند محمد(ص) و پیامبران پیش از او را جز به‏آیین یکتاپرستى و نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است.

محمد(ص) تنها به خداى یکتاى بى‏شریک دعوت کرده است و ماجانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمى‏ورزیم؛ در صورت‏اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته، چنانچه از فرمانش‏سرپیچى کنیم عقوبت و عذاب خواهیم شد. ما حجتى برخداوند نداریم‏و خدا برما و تمامى مخلوقاتش حجت دارد. من از کسى که این‏سخنان را به زبان آورد بیزارى جسته، به خدا پناه مى‏برم. شمانیز از آنان دورى کنید. و آنان را در تنگنا قرار دهید. چنانچه‏به یکى از این افراد دسترسى پیدا کردید، سرش را با سنگ‏بشکنید. بدین جهت امام(ع) در آداب خواندن زیارت مزبور فرمود:

سلام بر ائمه که دعوت کنندگان به سوى خدا وراهنمایان برخشنودى خدایند. همانها که ثاتب قدمان در اجراى‏فرمان الهى و کامل در عشق ومحبت‏خدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحید خداوندند. در این زیارت اوج معنوى و جامعیت ائمه‏علیهم‏السلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیز که هر سخن شناس وآشناى با ادبیات عرب آن را در مى‏یابد، این امر خود مى‏تواندبیانگر صدور این جملات از سوى امام معصوم(ع) باشد بیان شده‏است

صدمرتبه تکبیر

امام هادی (ع)

 

بگوید. مرحوم مجلسى در حکمت آن مى‏گوید: این‏دستور شاید بدین جهت است که از غلو و زیاده روى در باره‏ائمه‏علیهم السلام جلوگیرى کند. در متن خود زیارت نیز آمده است:

 

«اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشریک له، کما شهدالله لنفسه...

و اشهدان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضى.» در فرازى‏دیگر مى‏فرماید:

«السلام على الدعاه الى‏الله و الادلاء على مرضاه‏الله‏والمستقرین فى امرالله و التامین فى محبه الله و المخلصین فى‏توحیدالله.» سلام بر ائمه که دعوت کنندگان به سوى خدا وراهنمایان برخشنودى خدایند. همانها که ثابت قدمان در اجراى‏فرمان الهى و کامل در عشق ومحبت‏خدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحید خداوندند. در این زیارت اوج معنوى و جامعیت ائمه‏علیهم‏السلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیز که هر سخن شناس وآشناى با ادبیات عرب آن را در مى‏یابد، این امر خود مى‏تواندبیانگر صدور این جملات از سوى امام معصوم(ع) باشد بیان شده‏است. در این زیارت در باره فضایل و خصوصیات اخلاقى و اجتماعى‏امامان معصوم‏علیهم السلام مى‏خوانیم:

«کلامکم نور و امرکم رشد و وصیتکم التقوى، و فعلکم الخیر،وعادتکم الاحسان، و سجیتکم الکرم، و شانکم الحق و الصدق والرفق‏و قولکم حکم و حتم، و راءیکم علم و حلم و حزم.» سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکى است. عادت شما نیکى و فطرت شما کرم و بخشش است.

حالت و منزلت‏شما حق و راستى و مدارا و محبت است و سخن شمادستور لازم الاجراست؛ و اندیشه شما دانش و بردبارى و عاقبت‏اندیشى است.

این زیارت امامت را رمز و راز فلسفه سیاسى اسلام مى‏داند؛ دولت‏حق و پاینده اهل‏بیت‏علیهم السلام را فرا روى انسانها قرار مى‏دهدو به همه مومنان یاد آورى مى‏کند که حق مسلم و حکومت عدل الهى‏از آن اهل‏بیت عصمت و طهارت است. «ودعائم الاخیار و ساسه‏العباد و ارکان البلاد؛» ائمه‏علیهم السلام آقاى نیکان وتکیه‏گاه آنها و خلفاى الهى و تدبیرکنندگان امور بندگان وستونهاى محکم شهرهایند. مرحوم مجلسى مى‏فرماید:

«وساسه‏العباد» جمع «السائس اى ملوک العباد و خلفاء الله‏علیهم‏» ساسه جمع «سائس‏» به معناى پادشاه بندگان و خلفاى‏الهى برآنان است.

این زیارت به شیعیان مى‏آموزد که آمادگى خویش را حفظ کنید تاآن زمان که دولت اهل‏بیت‏علیهم السلام بر قرار شود: «و نصرتى‏لکم معده حتى یحیى الله تعالى دینه بکم و یردکم فى‏ایامه ویظهرکم لعدله و یمکنکم فى ارضه‏» سرانجام حدیث‏برائت و ولایت‏را به عنوان شعارى جاوید، مطرح مى‏کند تا شیعیان آن را درامتداد حرکت تاریخى خویش همراه داشته باشند و بتوانند اصالت‏مکتبى و دینى خویش را در طرد التقاط، نامردمى‏ها و باطل‏گرایان‏حفظ کنند:

«فمعکم معکم لامع غیرکم‏»؛ همگام با شما بوده و خواهم بود. نه‏با دشمنان شما. زیباییهاى این زیارت بسیار است و ساحلش دوردست‏مى‏نماید. بضاعت و مجال اندک ما را از پیشروى فزون‏تر در این‏عرصه باز مى‏دارد. پس ناگزیربه همین مقدار بسنده مى‏کنیم.

در باره فضایل و خصوصیات اخلاقى و اجتماعى‏امامان معصوم‏علیهم السلام مى‏خوانیم: سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکى است. عادت شما نیکى و فطرت شما کرم و بخشش است

امام هادى(ع) و آثار فقهى

 

هرگاه فقه شیعه در مجامع علمى و جهانى مجال طرح یافته،جلوه‏هایى به یاد ماندنى و زیبا پدید آورده است. این برخاسته‏از همان منطق مستحکم و استدلالهاى عمیق مبتنى بر وحى است که ازرسول گرامى اسلام به اهل‏بیت عصمت و طهارت‏علیهم السلام رسید. درزمان معاصر نیز دیدیم که مفتى مصر «شیخ شلتوت‏» پس از مقایسه‏فقه مذاهب چهارگانه با فقه جعفرى چنین گفت: «وانى لا انسى‏حینماکنت اشتغل بتدریس فقه المذاهب الاسلامیه و حینما کنت تجول‏الاراء فى ذهنى کانت آراء علماء الشیعه فقط تجلب نظرى و ربماکنت ارجح نظرهم لما فیه من قوه الاستدلال و المنطق الصحیح.»

فراموش نمى‏کنم هنگامى‏که به تدریس فقه مذاهب اسلامى اشتغال‏داشتم، در این میان فقط آراى علماى شیعه نظرم را جلب مى‏کرد وچه بسا نظر آنان را به خاطر اینکه از استدلال قوى و منطق صحیح‏برخوردار بود، ترجیح مى‏دادم.

این منطق در گفتار فقهى حضرت هادى(ع) بسیار به چشم مى‏خورد؛ براى مثال زمانى فردى مسیحى با زنى مسلمان زنا کرد و حریم عفت‏اسلامى را خدشه ‏دار ساخت. او را نزد متوکل آوردند. یحیى ابن اکثم‏گفت: اسلام آوردن او، کفر و عملش را از میان برده، در نتیجه‏حدى بر او جارى نمى‏شود. برخى از فقها گفتند: مى‏ بایست ‏سه بار بر او حد جارى شود. دسته‏اى دیگر از فقها بگونه‏اى دیگر فتوادادند. متوکل ناچار با امام‏هادى(ع) مساله را در میان نهاد.

امام پاسخ داد: باید آنقدر شلاق بخورد تا بمیرد.

یحیى ابن اکثم و دیگر فقها اعتراض کردند و خواستار ارائه مدرک‏شدند. متوکل از امام(ع) مدرک طلبید. حضرت در جواب آیه 84 و 85سوره غافر را یادآور شد: «چون شدت قدرت و قهرما را دیدند،گفتند: ما به خداى یکتا ایمان آوردیم و به همه بتهایى که شریک‏خدا گرفتیم کافر شدیم؛ اما ایمانشان، پس از دیدن مرگ و مشاهده‏عذاب ما، بر آنها سودى نبخشید. سنت‏خدا در میان بندگان چنین‏حکمفرما بوده است: و آنجا کافران زیانکار شده‏اند.

امام با این آیه یادآورى کرد: چنان که ایمان مشرکان پس ازنزول عذاب سودمند نیست، اسلام این مسیحى نیز حد الهى را از اوساقط نمى‏کند. متوکل پاسخ امام(ع) را پسندید و دستور داد آن رااجرا کنند.

درود و سلام و صلوات خدا بر امام هادى(ع) آن هنگام که در سال‏212 هجرى خورشید وجودش تجلى کرد و آن زمان که با عزمى آهنین ورنج غربت و تبعید را برگزید و آن روز که پس از 33 سال دوران شکوهنمد امامت در سال 254 هجرى به شهادت رسید.

  کوثرى

ماهنامه کوثر شماره 30

 





      
امام هادی (ع)

سال 212 هجرى است و «صریا» غرق نور و شادى است. تقدیر دست‏اندرکار آفرینش معجزه خلقت است و جهان در انتظار یکى اززیباترین چهره‏هاى ملکوتى بوستان محمدى(ص) شگفتن گل چهارمین‏على(ع) را در جمع خویش جشن گرفته و بر استمرار کوثر فاطمى‏قامت نماز و تکبیر بسته است.

«سمانه مغربیه‏»، مادر عارفش، خوشحال و خندان و پدر بزرگوارش‏«جوادالائمه(ع‏») بر این نعمت‏بزرگ شکر گزار و شادان است. اوامام «على‏النقى‏» است که باید در سن هشت‏سالگى، پس از پدر،سکاندار کشتى نجات انسانها از گردابهاى گمراهى گردد و امت رابه ساحل عدالت و پاکى رهنمون شود. سرفصل‏هاى زندگى و درخشش‏خورشیدگونش در روزنه بیان و قلم نمى‏گنجد؛ زیرا امام ظهور اسم‏اعظم الهى و تجلى شکوهمند و تام تمامى اسماى الهى است؛ امامى‏توان از راه آثار و برکات پرتوى از آفاق وجودى و گستره‏روحى‏اش را دریافت. این نوشتار به بخشى از جلوه‏هاى امام‏هادى(ع) مى‏پردازد.

 

الف- زیارت جامعه

 

یکى از آثار ماندگار وارزشمند امام‏هادى(ع) زیارت جامعه است که‏خود متقن‏ترین متن شناخت امامت راستین است. صحت صدور و ارزش‏سندى آن چنان است که مرحوم مجلسى مى‏نویسد:

«انما بسطت الکلام فى‏شرح تلک الزیاره قلیلا و ان لم استوف حقهاحذرا من الاطاله لانها اصح‏الزیارات سندا و اعمها موردا و افصحهالفظا و ابلغها معنى و اعلاها شانا» اینکه درباره زیارت جامعه‏سخن اندکى به درازا کشید اگرچه حق آن را نیز ادا نکردم‏بدین خاطر است که این زیارت صحیح‏ترین آنهااز جهت‏سند وفراگیرترین آنها نسبت‏به ائمه‏علیهم السلام است و در مقایسه بادیگر زیارتها از فصاحت و بلاغت و منزلت‏بیشترى برخوردار است.

این زیارت را مرحوم صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه‏» و شیخ‏طوسى درکتاب تهذیب الاحکام از موسى بن عبدالله نخعى چنین نقل‏مى‏کند: از امام على‏النقى(ع) خواستم مرا زیارتى با بلاغت و کامل‏تعلیم دهد که به وسیله آن بتوانم هریک از ائمه را زیارت کنم.

حضرت فرمود: چون به درگاه رسیدى در حالى که غسل کرده‏اى بایست‏و شهادتین را بگو و چون داخل شدى و قبر را دیدى توقف کن وسى‏مرتبه الله اکبر بگو. سپس اندکى راه برو با گامهاى کوتاه وبا آرامش و وقار؛ دوباره بایست و سى مرتبه الله اکبر بگو. پس‏به قبرمطهر نزدیک شود و چهل مرتبه تکبیربگو. اهمیت این زیارت‏را هنگامى مى‏توان دریافت که بدانیم در آن زمان عده‏اى از«غلات‏» معصومان‏علیهم السلام را تا حد خدایى بالابرده، گروهى راتحت پرچم ضلالت‏خویش گرد آورده بودند. امام(ع) با سخنان خودمرز افراط و تفریط را مشخص کرد و دوستداران واقعى خویش را ازانحراف و تمایل به سوى افکار و آراى باطل دور داشت. نام چندتن‏از غلوکنندگان چنین است:

1- على بن حسکه قمى

2- قاسم یقطینى

3- حسن بن محمدبن باباى قمى

4- محمدبن نصیر

از نامه بعضى از اصحاب امام(ع) به وى و جواب حضرت، مى‏توان به‏عقاید این گروه دست‏یافت. در آن نامه آمده است:

«ان على ابن حسکه یدعى انه من اولیائک و انک انت الاول القدیم‏و انه بابک و نبیک امرته ان یدعو الى ذالک ...» على بن حسکه ‏معتقد است تو خدایى و او پیامبرى است که از جانب شما ماموریت‏یافته مردم را به آن دعوت کند. او بسیارى را به سوى خود جذب‏کرده است. اگر منت نهى و جوابى را در این باره مرقوم دارى‏آنان را از هلاکت نجات داده‏اى.

امام در پاسخ نوشت: ابن حسکه دروغ گفته است. لعنت‏خدا براوباد من او را در شمار دوستان خود نمى‏دانم....

سوگند به خدا، خداوند محمد(ص) و پیامبران پیش از او را جز به‏آیین یکتاپرستى و نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است.

محمد(ص) تنها به خداى یکتاى بى‏شریک دعوت کرده است و ماجانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمى‏ورزیم؛ در صورت‏اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته، چنانچه از فرمانش‏سرپیچى کنیم عقوبت و عذاب خواهیم شد. ما حجتى برخداوند نداریم‏و خدا برما و تمامى مخلوقاتش حجت دارد. من از کسى که این‏سخنان را به زبان آورد بیزارى جسته، به خدا پناه مى‏برم. شمانیز از آنان دورى کنید. و آنان را در تنگنا قرار دهید. چنانچه‏به یکى از این افراد دسترسى پیدا کردید، سرش را با سنگ‏بشکنید. بدین جهت امام(ع) در آداب خواندن زیارت مزبور فرمود:

سلام بر ائمه که دعوت کنندگان به سوى خدا وراهنمایان برخشنودى خدایند. همانها که ثاتب قدمان در اجراى‏فرمان الهى و کامل در عشق ومحبت‏خدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحید خداوندند. در این زیارت اوج معنوى و جامعیت ائمه‏علیهم‏السلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیز که هر سخن شناس وآشناى با ادبیات عرب آن را در مى‏یابد، این امر خود مى‏تواندبیانگر صدور این جملات از سوى امام معصوم(ع) باشد بیان شده‏است

صدمرتبه تکبیر

امام هادی (ع)

 

بگوید. مرحوم مجلسى در حکمت آن مى‏گوید: این‏دستور شاید بدین جهت است که از غلو و زیاده روى در باره‏ائمه‏علیهم السلام جلوگیرى کند. در متن خود زیارت نیز آمده است:

 

«اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشریک له، کما شهدالله لنفسه...

و اشهدان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضى.» در فرازى‏دیگر مى‏فرماید:

«السلام على الدعاه الى‏الله و الادلاء على مرضاه‏الله‏والمستقرین فى امرالله و التامین فى محبه الله و المخلصین فى‏توحیدالله.» سلام بر ائمه که دعوت کنندگان به سوى خدا وراهنمایان برخشنودى خدایند. همانها که ثابت قدمان در اجراى‏فرمان الهى و کامل در عشق ومحبت‏خدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحید خداوندند. در این زیارت اوج معنوى و جامعیت ائمه‏علیهم‏السلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیز که هر سخن شناس وآشناى با ادبیات عرب آن را در مى‏یابد، این امر خود مى‏تواندبیانگر صدور این جملات از سوى امام معصوم(ع) باشد بیان شده‏است. در این زیارت در باره فضایل و خصوصیات اخلاقى و اجتماعى‏امامان معصوم‏علیهم السلام مى‏خوانیم:

«کلامکم نور و امرکم رشد و وصیتکم التقوى، و فعلکم الخیر،وعادتکم الاحسان، و سجیتکم الکرم، و شانکم الحق و الصدق والرفق‏و قولکم حکم و حتم، و راءیکم علم و حلم و حزم.» سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکى است. عادت شما نیکى و فطرت شما کرم و بخشش است.

حالت و منزلت‏شما حق و راستى و مدارا و محبت است و سخن شمادستور لازم الاجراست؛ و اندیشه شما دانش و بردبارى و عاقبت‏اندیشى است.

این زیارت امامت را رمز و راز فلسفه سیاسى اسلام مى‏داند؛ دولت‏حق و پاینده اهل‏بیت‏علیهم السلام را فرا روى انسانها قرار مى‏دهدو به همه مومنان یاد آورى مى‏کند که حق مسلم و حکومت عدل الهى‏از آن اهل‏بیت عصمت و طهارت است. «ودعائم الاخیار و ساسه‏العباد و ارکان البلاد؛» ائمه‏علیهم السلام آقاى نیکان وتکیه‏گاه آنها و خلفاى الهى و تدبیرکنندگان امور بندگان وستونهاى محکم شهرهایند. مرحوم مجلسى مى‏فرماید:

«وساسه‏العباد» جمع «السائس اى ملوک العباد و خلفاء الله‏علیهم‏» ساسه جمع «سائس‏» به معناى پادشاه بندگان و خلفاى‏الهى برآنان است.

این زیارت به شیعیان مى‏آموزد که آمادگى خویش را حفظ کنید تاآن زمان که دولت اهل‏بیت‏علیهم السلام بر قرار شود: «و نصرتى‏لکم معده حتى یحیى الله تعالى دینه بکم و یردکم فى‏ایامه ویظهرکم لعدله و یمکنکم فى ارضه‏» سرانجام حدیث‏برائت و ولایت‏را به عنوان شعارى جاوید، مطرح مى‏کند تا شیعیان آن را درامتداد حرکت تاریخى خویش همراه داشته باشند و بتوانند اصالت‏مکتبى و دینى خویش را در طرد التقاط، نامردمى‏ها و باطل‏گرایان‏حفظ کنند:

«فمعکم معکم لامع غیرکم‏»؛ همگام با شما بوده و خواهم بود. نه‏با دشمنان شما. زیباییهاى این زیارت بسیار است و ساحلش دوردست‏مى‏نماید. بضاعت و مجال اندک ما را از پیشروى فزون‏تر در این‏عرصه باز مى‏دارد. پس ناگزیربه همین مقدار بسنده مى‏کنیم.

در باره فضایل و خصوصیات اخلاقى و اجتماعى‏امامان معصوم‏علیهم السلام مى‏خوانیم: سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکى است. عادت شما نیکى و فطرت شما کرم و بخشش است

امام هادى(ع) و آثار فقهى

 

هرگاه فقه شیعه در مجامع علمى و جهانى مجال طرح یافته،جلوه‏هایى به یاد ماندنى و زیبا پدید آورده است. این برخاسته‏از همان منطق مستحکم و استدلالهاى عمیق مبتنى بر وحى است که ازرسول گرامى اسلام به اهل‏بیت عصمت و طهارت‏علیهم السلام رسید. درزمان معاصر نیز دیدیم که مفتى مصر «شیخ شلتوت‏» پس از مقایسه‏فقه مذاهب چهارگانه با فقه جعفرى چنین گفت: «وانى لا انسى‏حینماکنت اشتغل بتدریس فقه المذاهب الاسلامیه و حینما کنت تجول‏الاراء فى ذهنى کانت آراء علماء الشیعه فقط تجلب نظرى و ربماکنت ارجح نظرهم لما فیه من قوه الاستدلال و المنطق الصحیح.»

فراموش نمى‏کنم هنگامى‏که به تدریس فقه مذاهب اسلامى اشتغال‏داشتم، در این میان فقط آراى علماى شیعه نظرم را جلب مى‏کرد وچه بسا نظر آنان را به خاطر اینکه از استدلال قوى و منطق صحیح‏برخوردار بود، ترجیح مى‏دادم.

این منطق در گفتار فقهى حضرت هادى(ع) بسیار به چشم مى‏خورد؛ براى مثال زمانى فردى مسیحى با زنى مسلمان زنا کرد و حریم عفت‏اسلامى را خدشه ‏دار ساخت. او را نزد متوکل آوردند. یحیى ابن اکثم‏گفت: اسلام آوردن او، کفر و عملش را از میان برده، در نتیجه‏حدى بر او جارى نمى‏شود. برخى از فقها گفتند: مى‏ بایست ‏سه بار بر او حد جارى شود. دسته‏اى دیگر از فقها بگونه‏اى دیگر فتوادادند. متوکل ناچار با امام‏هادى(ع) مساله را در میان نهاد.

امام پاسخ داد: باید آنقدر شلاق بخورد تا بمیرد.

یحیى ابن اکثم و دیگر فقها اعتراض کردند و خواستار ارائه مدرک‏شدند. متوکل از امام(ع) مدرک طلبید. حضرت در جواب آیه 84 و 85سوره غافر را یادآور شد: «چون شدت قدرت و قهرما را دیدند،گفتند: ما به خداى یکتا ایمان آوردیم و به همه بتهایى که شریک‏خدا گرفتیم کافر شدیم؛ اما ایمانشان، پس از دیدن مرگ و مشاهده‏عذاب ما، بر آنها سودى نبخشید. سنت‏خدا در میان بندگان چنین‏حکمفرما بوده است: و آنجا کافران زیانکار شده‏اند.

امام با این آیه یادآورى کرد: چنان که ایمان مشرکان پس ازنزول عذاب سودمند نیست، اسلام این مسیحى نیز حد الهى را از اوساقط نمى‏کند. متوکل پاسخ امام(ع) را پسندید و دستور داد آن رااجرا کنند.

درود و سلام و صلوات خدا بر امام هادى(ع) آن هنگام که در سال‏212 هجرى خورشید وجودش تجلى کرد و آن زمان که با عزمى آهنین ورنج غربت و تبعید را برگزید و آن روز که پس از 33 سال دوران شکوهنمد امامت در سال 254 هجرى به شهادت رسید.

  کوثرى

ماهنامه کوثر شماره 30

 





      
امام هادی (ع)

اشاره:

نیمه ماه ذی‏ الحجّه ، آن هنگام که بَدْر زیبایش، بر عرصه آسمان، حکم فرمایی و جلوه گری می‏کرد، بدری دیگر در مدینه درخشید که پرتو نورش، همه را واله و حیران کرد و معشوقان مجازی را، از خودنمایی باز داشت.

امام هادی علیه‏السلام آمد، مدینه روشن شد و دل‏ های دوست داران روشن‏تر. شادی، مهمان دل‏ها شد و تبسم، همراه لب‏ها. مقدمش مبارک!

 

شاد باش

ماه حج، ماه نزدیک‏تر شدن به خدای کعبه، به نیمه خود رسیده بود که نوری دیگر، در آسمان پرتو افشانی کرد. سومین «علی»، در میان ستارگان درخشان دیگر، نام گذاری شد و نسیمی از امید و مهر، بر دل‏های حاجیان و دیگر مسلمانان وزید. زاد روز دهمین پیشوای عاشقان، هدایت گر مردمان، حامی محرومان و همدم دل‏های مهربان را به همگان شاد باش می‏گوییم.

 

تولد

درباره تاریخ تولد حضرت امام هادی علیه‏السلام بیش‏تر تاریخ نگاران، اتفاق نظر دارند که ایشان در سال 212 ق به دنیا آمده است، اما درباره ماه و روز ولادت، با هم اختلاف دارند، برخی آن را در 15 و 27 ذی الحجه و برخی دیگر در سیزدهم و سوم رجب ذکر کرده‏اند.

محل تولد آن حضرت در «بصریا» ـ روستایی که امام موسی کاظم علیه‏السلام در نزدیکی مدینه به وجود آورده بود ـ است. هم‏چنین آن حضرت، نخستین فرزند امام جواد علیه‏السلام اسلام می‏باشند که از بانویی به نام «سَمانه» متولد شد. عمر شریف آن حضرت، 41 سال و چند ماه بوده است.

 

نام‏گذاری

حضرت امام جواد علیه‏السلام ، پس از تولد امام هادی علیه‏السلام ، نام نیاکان پاکش را بر او نهاد و ایشان را هم نامِ سه امام بزرگوار؛ امام علی علیه‏السلام امام علی بن الحسین علیه‏السلام و امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام گردانید. این نام گذاری، بسیار به جا بود و امام دهم، به حکم وراثت، ویژگی‏های نیاکان پاکش را درخود داشت و در صفات نیک، سرآمد روزگار بود.

لقب‏هایی چون «ناصح»، «مرتضی»، «فقیه»، «عالم»، «امین»، «طیب»، «رشید»، «مُوَضّح»؛ «روشن کننده احکام»، «خالِص؛ پاک از هر عیب»، «وفی»، «شهید»، «فتاح؛ گره گشا»، «تقی»، «نجیب» و «متوکل» ـ که آن حضرت، از لقب آخر، به دلیل مشاهبت با لقب خلیفه وقت، بی‏زار بوده و دوست نداشتند به آن لقب خوانده شوند

لقب‏های مبارک

لقب‏های گوناگونی برای امام هادی علیه‏السلام نقل شده که هر کدام، گویای دریچه‏ای از شخصیت تابناک آن بزرگ‏وار است؛ لقب‏هایی چون «ناصح»، «مرتضی»، «فقیه»، «عالم»، «امین»، «طیب»، «رشید»، «مُوَضّح»؛ «روشن کننده احکام»، «خالِص؛ پاک از هر عیب»، «وفی»، «شهید»، «فتاح؛ گره گشا»، «تقی»، «نجیب» و «متوکل» ـ که آن حضرت، از لقب آخر، به دلیل مشابهت با لقب خلیفه وقت، بی‏زار بوده و دوست نداشتند به آن لقب خوانده شوند.

 

فرزندان

امام هادی (ع)

حضرت امام هادی علیه‏السلام ، دارای چهار فرزند پسر به نام‏های ابومحمد حسن عسکری علیه‏السلام ، حسین، محمد و جعفر و یک دختر به نام عایشه (یا عِلیّه) بودند. از میان فرزندان ایشان، حسین و محمد، در زمان حیات امام هادی علیه‏السلام درگذشتند و پسر دیگر ایشان به نام جعفر، بعد از شهادت برادرش، امام حسن عسکری علیه‏السلام ، ادعای امامت کرد و به جعفر کذاب معروف شد.1

شیخ مفید مى‏گوید: ما او را به جز قائم فرزندى دیگر نمى‏دانیم. بدرستى که کریمترین و سخى‏ترین مردم عصر خود بود و در روایات است که: روزى در مجلس عبیداله بن خاقان که متولى املاک و خراج شهر قم بود ذکر علویان و مذهب ایشان به میان آمد. همگان بناى بر عداوت و دشنام اهل بیت نهادند اما، آنگاه که سخن به «امام هادى‏» رسید، عبیدالله بن خاقان گفت: «من، در سامرا مردى را چون ابومحمدالحسن‏العسکرى بن على نقى‏» از علویان در سیرت و عفاف و بزرگوارى ندیده و نمى‏شناسم.» و همو نقل کرد که روزى، در مجلس پدرم ایستاده بودم که حاجبان خبر ورود ابومحمد بن الرضا (ع) را دادند. من در عجب ماندم از اینکه حاجبان در حضور پدر من بر خلاف معمول این میهمان تازه وارد را به کنیه خواندند. چرا که نزد او هیچ کس را جز خلیفه و یا ولیعهد به کنیه صدا نمى‏کردند.

دیدم مردى گندمگون ، بلند بالا و زیباروى با هیاتى خاص وارد شد. پدرم از جاى برخاست و به پیشباز او رفت. چنانکه هیچ‏کس را بسان او اکرام نکرده بود. دست‏بر گردن او انداخت و روى سینه‏اش را بوسید و وى را بر بلنداى مجلس نشاند و خود نزد وى به ادب بنشست. با وى سخن مى‏گفت و خود را فداى او مى‏ساخت. آنگاه که این میهمان گرامى پدرم رفت، از حاجبان و غلامان پرسیدم: واى بر شما! که بود که شما در نزد پدرم او را به کنیه خواندید؟

گفتند: آن مرد از علویان بود. او را حسن بن على مى‏خوانند. معروف به ابن‏الرضا. در عجب مانده بودم از آنچه دیدم و آنچه پدرم در حق او روا داشت تا شب هنگام که فرصتى براى گفتگو با پدر دست داد. چون نماز به جاى آورد و بنشست نزد او رفتم و آنچه را که دیده بودم با وى در میان نهادم و پرسیدم: آن مرد که بود که بامداد نزد تو آمد و او را با اکرام تمام بدرقه کردى و خود را و مادر و پدر را فداى وى کردى؟ گفت: اى پسر! او امام زمان است و رافضیان او را به امامت‏خود پذیرفته‏اند.

او حسن عسکرى بن على نقى معروف به ابن الرضا است. آنگاه زمانى خاموش شد و سپس ادامه داد:

اى پسر! اگر خلاف و امامت و حکومت از خلفاى بنى‏عباس زایل شود، از بنى‏هاشم هیچ‏کس به قدر او شایسته خلافت نیست. به سبب فضل و عفاف و اخلاق نیکو که در وى جمع است. اگر پدر وى را مى‏دیدى درمى‏یافتى که بس بزرگ و فاضل است. ازاین رو نزد من هیچ‏کس از بنى‏هاشم و قاضیان و فقها به اندازه وى در خور تعظیم و اکرام و بزرگداشت نبود. قدرش نزد من آّنگاه بزرگ شد که از میان دوست و دشمن هیچکس رانیافتم مگر آنکه ذکر نیکوى وى مى‏گفت و بر وى ثنا مى‏فرستاد.

 

گردآوری: شکوری

 


 

 

1.ابراهیم اخوی، بدر ذی الحجه

2. حسن بن حسین شیعی سبزواری، هادى اهل بیت(ع)

ادامه مطلب...



      

*میلاد نور مبارک*
امام هادی(علیه السلام) : " هرکس بذر خوبی بکارد، شادمانی درو می کند."
همیشه شادمان باشید.

ز سوی عرش رحمن، نوید شادی آمد
بشارت ای محبان، امام هادی آمد
کجایی یابن زهرا بده عیدی مارا
که روح عشق و ایمان امام هادی آمد

ای گوهر بحر آفرینش/ وی چشم و چراغ اهل بینش
همنام علی مرتضایی/ سرتا به قدم خدانمائی
امروز که دل قرین شادیست/ میلاد تو ای امام هادی است
میلاد تو برهمه مبارک/ بر مهدی فاطمه مبارک.





      
<      1   2      


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم