سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

  از جریانهای مخالف امیرمؤمنان علی (ع) که از قبل پیامبراکرم پیش‏بینی درگیری آنها را با آن حضرت کرده بود جریان خوارج بود. در این نوشته از نبرد مولی با آنان و درسهای آموزنده سیره حضرت در این رابطه سخن خواهیم گفت.

نگاهی کوتاه به نبرد نهروان

کوتاه مدت‏ترین جنگهای امیرمؤمنان جنگ نهروان بود که آغاز و پایان آن یک روز بود; روز نهم صفر ?? هجری قمری!

این جنگ نبرد با سپاه انشعابی و یاغی از لشگر مولی بود که در پی ماجرای تحکیم و قرآن بر سر نیزه کردن از سوی معاویه پدید آمد. در آغاز شورشیان دوازده هزار نفر بودند که با نصایح مولی و یارانش اکثریت آنها از انحراف برگشتند ولی تعدادی همچنان بر مخالفت‏خویش با مولی اصرار ورزیدند. سرانجام کار به جنگ کشیده شد و جز ? نفر که با فرار از معرکه جان سالمی بدر بردند بقیه همگی کشته شدند و به این ترتیب جنگ نهروان خاتمه یافت.

طبری می‏گوید:ادامه مطلب...



      

دکتر یاسر سبحانی فرد – استاد دانشگاه   
رفتارشناسی جریان سبز بیانگر نکاتی اعجاب برانگیز از آپارتایدی است که آنها درصدد اعمال آن در ایران هستند.
این آپارتاید سبز از چندین جهت قابل رد گیری است:

1- رفتار نظری پس از انتخابات اصلاح طلبان: رفتار اصلاح طلبان در اعتراض بی مدرک و دلیل بر انتخابات و نحوه توزیع آرا مردمی نشان از وجود این آپارتاید در رفتار نظری اصلاح طلبان و قسمت عمده ای از حامیان آنها داشت. معنی رفتار اصلاح طلبان پس از انتخابات به این معناست که چون آنها در شمال تهران و مناطق مرفه نشین شهرهای بزرگ دارای اکثریت قریب به اتفاقی نسبت به رقیب بوده اند پس این آراء انها دارای ارزش مافوق نسبت به دیگران بوده است و آنها مجاز هستند تا خود را محق برای اعتراضات بدانند. در این رفتار نظری آراء دهاتی ها، پایین شهری ها و حتی قشر مذهبی، ارزش کمتری دارد و مهم کیفیت آراء می باشد که درآراء افراد عمدتا بالاشهری و روشنفکر مآب ظهور دارد.

2- رفتار عملی در اعتراضات: رفتار عملی طرفداران سبز نیز موید تفکر تبعض پسند آنها بوده است. سبزها هیچگاه جواب این سوال را نداده اند که اگر انها بی شمار هستند پس چرا اعتراضات آنها تنها به تهران خلاصه شده است و چرا رفتار اعتراضی انها در شهرهای دیگر تکرار نمی شود.از این نظر افرادی که اینها مردم خطابشان می کنند، تنها عده ای از تهرانی ها هستند که آن هم تنها در اجتماعات عمومی دولتی و مذهبی انگل وار به جمعیت می چسبند تا ظهوری را از خود نشان دهند. آیا تمامی مردمی که در شهرستانها و روستاها هستند مردم نیستند؟

3- برخورد دوگانه با جمعیت در خیابانها: از نظر سران گروه سبز، مردم تهران هم تنها آشوبگرانی هستند که در عاشورا یا 13 آبان و16 آذر به اجتماعات می چسبند وگرنه جمعیت عظیم مردم  در راهپیمایی اعتراض آمیز عاشورائیان جماعت گرسنگان و روستائیانی هستند که به زور ساندیس و ساندویچ و مرخصی به خیابان آمده اند. توجه کنید که علنا روستایی و گرسنه و پایین شهری را جزء مردم و انسانها نمی دانند اما عده ای آشوبگر را که به تحریک بی بی سی و صدای امریکا به اموال عمومی آسیب می¬زنند و فحاشی می کنند را مردم خداجوی و فرهیخته خطاب می کنند که باید به آنها توجه کرد.

4- سرکوب خاموش آزادی بیان: کافی است یکی یا چند نفر از این جماعت در جمعی حضور داشته باشند. آنها این حق را برای خود قائلند که از میان یک جمع بزرگ، با پر رویی تمام نظراتشان را در بوق کرده و چنان جوی می سازند که کسی جرات نکند با انها مخالفت کند وگرنه روستایی، گرسنه، بی سواد، سیب زمینی خور و نفهم خواهد بود. حتی اگر طرف مخالفشان استاد دانشگاه هم باشد او را سهمیه ای و بسیجی خطاب می کنند و اگر جزء آنها هم نباشد در مرحله اخر طوری به او می گویند که از شما انتظار نداشتم اینطور فکر کنید که طرف احساس خجالت شدیدی کرده و دیگر چنین حرفی را نزند.
در هر صورت این افراد در جمع مثلا 30 نفره یک کلاس شاید 10 درصد باشند اما جو را طوری نشان می دهند که فقط آنها حرف زده و دیگران سکوت کنند. اینها هیچگاه به این فکر نمی کنند که اکثریت مردم ساکت در جمع یک کلاس یا اتوبوس یا خیابان، چرا ساکت هستند؟ و آیا سکوتشان به معنی تایید حرف آنهاست؟

5- تبعیض در محکومیت کشته شدگان: سران اصلاح طلب هیچگاه جواب نمی دهند که چرا بی تدبیری آنها در کشته شدن چندین هموطن مظلوم در جریان اعتراض های نسبتا آرام و بدون حمایت خارجی در شهرهای سبزوار، سمیرم و... در زمان دولت آقای خاتمی و شهرهای قزوین و مشهد و اسلامشهر در زمان دولت آقای هاشمی سزاوار محکومیت نبود، اما کشته شدن چند نفر از معترضین در تهران (که البته باید پیگیری و مقصرانش مجازات شوند) باید در بوق جهانی شود؟ مگر آن سمیرمی و آن اسلامشهری که به بی تدبیری و تبعیض در زمان آقای خاتمی و هاشمی اعتراض کردند، مردم ایران نبودند؟ آیا خون این کشته شدگان سبز، سرخ تر از آنهاست؟





      
 


عکس درون ضریح شش گوشه امام حسین(ع)



عکسی از بیرون ضریح شش گوشه امام حسین(ع)



عکس درون ضریح حضرت حبیب إبن مظاهر(ع)



عکس بالا و پایین از درون ضریح شش امام حسین(ع)




لحظه‌ای استثنائی در آسمان کربلا



قتلگاه امام حسین(ع)



عکسی از بیرون ضریح حضرت حبیب إبن مظاهر(ع)



عکسی بی‌نظیر از آسمان کربلا





      

امام سجاد(ع)

در مورد وضعیت جسمانی حضرت سجاد(علیه‎السلام) در روز عاشورا نقل‎های تاریخی بر این مضمون هستند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می‎کردند و حضرت زینب(سلام الله علیها) مرتب از ایشان پرستاری می‎نموده‎اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی‎توانستند در مقابل پای پدر بایستند.

اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به دست امام حسین(علیه‎السلام) رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب ...» تا آخر. دعای بلند و ملکوتی امام حسین(علیه‎السلام) نقل قول دیگری که از حضرت سجاد(علیه‎السلام) در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد(علیه‎السلام) می‎فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می‎فرمود.

همچنین حضرت زین العابدین(علیه‎السلام) فرموده‎اند: وقتی اوضاع بر امام حسین(علیه‎السلام) سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت‎تر می‎شد، رنگشان تغییر می‎کرد و ارکان بدنشان می‎لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین(علیه‎السلام) و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگ‎هایشان می‎درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می‎گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. سپس حضرت سجاد(علیه‎السلام) سخنان گوهربار پدر را خطاب به اصحابش نقل می‎کنند.(1)

وقتی اوضاع سخت تر می شد امام حسین(علیه‎السلام) و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگ‎هایشان می‎درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می‎گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود

همچنین از امام زین العابدین(علیه‎السلام) روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون‎ها(از بدنش) می‎جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه(علیهاالسلام) من را تعلیم نمود و رسول الله(صلی الله علیه و آله) او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر که در طلب حاجت‎ها و امور مهم و غم و غصه‎ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می‎شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛

فرمود بخوان:

بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد وافعل بی کذا و کذا.»

و بالاخره آخرین مطلبی که از امام سجاد(علیه‎السلام) در روز عاشورا تا قبل از شهادت امام حسین(علیه‎السلام) نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می‎باشد.


پی‎نوشت:

1- برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین »، اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم ص 497).

برگرفته از منابع:

بحارالانوار، ج 45، ص54/ معانی الاخبار، ص 218/ دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137.





      
امام سجاد(ع)

در بعضی مقاتل آمده است که امام سجاد(علیه‎السلام) پس از تحمل شکنجه‎های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت(علیهم‎السلام)، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی حضرت علی(علیه‎السلام) چیزی نشنیده بودند و لعن او را واجب می‎شمردند، رسید.

کوفیان که پیرو علی(علیه‎السلام) بودند و از مولا شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!

دیلم بن عمر می‎گوید:

«آن روز که کاروان اسیران آل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.

اهل بیت(علیهم‎السلام) را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین(علیهماالسلام) که سالار آن قافله شناخته می‎شد، ایستاد و گفت:

خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!

امام سجاد(علیه‎السلام) لب فرو بسته بود تا آنچه پیرمرد در دل دارد بگوید.

شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت(علیهم‎السلام)، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی حضرت علی(علیه‎السلام) چیزی نشنیده بودند و لعن او را واجب می‎شمردند، رسید

وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام فرمود:

همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف‎هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده‎ام.

امام سجاد(علیه‎السلام) فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده‎ای؟ پیرمرد گفت: آری.

امام فرمود: آیا این آیه را خوانده‎ای که خداوند می‎فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»(1)؛ «ای پیامبر! به مردم بگو من در برابر تلاش‎هایی که برای هدایت شما انجام داده‎ام، پاداشی نمی‎خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»

پیرمرد جواب داد: آری خوانده‎ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)

حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبر، ما هستیم.

سپس امام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده‎ای؟

امام سجاد

«و آت ذی القربی حقه»(2)؛ «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»

مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی» و خویشاوند پیامبر؟

امام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده‎ای که فرموده است:

«واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی»(3)؛ «آنچه غنیمت به دست می‎آورید؛ یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»

مرد شامی گفت: آری خوانده‎ام.

امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.

امام سجاد(علیه‎السلام) فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده‎ای:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(4)؛ «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه‎ای بی مانند پاک گرداند.»

ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله» شناخته می‎شود؟

مرد شامی دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله(صلی الله علیه و آله) هستند و از آنچه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست‎هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:

«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمد صلی الله علیه و آله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم(5)؛ خدایا به سوی تو باز می‎گردم، خدایا به سوی تو باز می‎گردم، خدایا به سوی تو باز می‎گردم از دشمنی خاندان پیامبر بیزاری می‎جویم و به سوی تو رو می‎آورم. از کشندگان خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله. من روزگاران طولانی قرآن تلاوت کرده‎ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»

سخنانی که بین امام سجاد(علیه‎السلام) و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.

پی‎نوشت‎ها:

1- شوری/ 22.

2- اسراء/ 26.

3- انفال/ 41.

4- احزاب/ 33.

5- مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 / احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.





      
امام سجاد

در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از شهدای کربلا بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری امام سجاد(علیه السلام) باقی مانده بود.(1) کسانی که ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند.(2) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند.(3)

قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (4)

هنگامی که کاروان اهل بیت(علیهم‎السلام) به منزل «سفاخ » رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آنجا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله - از موضوع شهادت فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اسارت اهل بیت(علیهم‎السلام) او آگاه شود و فرمایش های  رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره محبت رسول اکرم نسبت به امام حسین(علیه‎السلام) را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.(5)

در برخی از منابع تاریخی آورده‎اند که: قافله اسیران اهل بیت(علیهم‎السلام) از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیکتر می‎شد، مردمانش از اهل بیت (علیهم‎السلام) دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.

منظره تاسف‎آور کودکان شلاق خورده و بچه‎های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه‎های مردم بی‎خبر از همه جا و سخنان شماتت‎آمیز آنها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!

سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی‎داد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت(علیهم‎السلام) و مناقب علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.

از این جهت دور از انتظار نمی‎نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت(علیهم‎السلام) به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.

منظره تاسف‎آور کودکان شلاق خورده و بچه‎های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه‎های مردم بی‎خبر از همه جا و سخنان شماتت‎آمیز آنها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!

در اینجا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام‎کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آنها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم(6)؛ خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی‎کنند بر شما مسلط گرداند.»

امام سجاد(ع)

سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک

امام سجاد(علیه‎السلام) در حالی که قطرات اشک بر چهره‎اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت‎زده بعلبک چنین فرمود:

«آری روزگار است و شگفتی‎های پایان ناپذیر و مصیبت‎های مداوم آن!

ای کاش می‎دانستم کشمکش‎های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می‎برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی‎تابد!

ما را بر پشت شتران برهنه سیر می‎دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری‎های راه در امان می‎دارند!

گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته‎ایم!

وای بر شما، ای مردمان غفلت‎زده! شما به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (7)

پی‎نوشت‎ها:

1- انساب الاشراف، ج 3، ص 206.

2- تاریخ طبری، ج 4، ص 252.

3- بحارالانوار، ج 45، ص 184.

4- امام حسین و ایران، صص 485 - 492.

5- همان.

6- ینابیع المودة، ص 352.

7- همان.





      
امام سجاد(ع)

حضرت امام سجاد(علیه‎السلام) در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.

بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با خاندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد(علیه‎السلام) بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود.

والی مدینه - هشام بن اسماعیل - گرچه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه‎ای با حضرت زین العابدین(علیه‎السلام) در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند.

او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین(علیه‎السلام) بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. اینجا بود که هشام فریاد زد: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»؛ خدا می‌داند؛ رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.

خدا می‌داند؛ رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.

و در روایت دیگری آمده، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تامینت می‌کنیم.

مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی‎توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود.

برگرفته از: بحارالانوار، ‌ج 46، ص 152، حدیث 12 و ص 153 و 154 .





      

شیطان در بند

در روایات ما آمده است: برای انجام هر کار «بسم‌الله الرحمن الرحیم» بگویید؛ یعنی کاری که قصد انجام آن را دارید، باید به گونه‌ای باشد که در مدخل ورودی آن بتوان گفت: «خدایا به نام تو».

به این ترتیب، ما هیچ کاری را بدون مطالعه، تفکر و عاقبت‌سنجی انجام نمی‌دهیم. و علاوه بر این، کارهایی را انجام می‌دهیم که بتوانیم در ابتدای آن بگوییم: «خدایا با نام تو آغاز می‌کنم». چنین کاری یا واجب است یا مستحب.حرام و مکروه را نمی‌توان با نام خدا انجام داد. با این تمهید شیطان همواره در اسارت ماست.1

 

پس، گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" دو فایده دارد:

1- دقت و عاقبت‌اندیشی قبل از انجام کار

2- دست زدن به کاری که شایستگی انجام دارد

 


نسیم اندیشه، آیت الله جوادی آملی، ج1 ،ص124





      

بازی

بچه‌ها زیاد با هم دعوا می‌کنند. دعوای بچه‌ها تقریبا از هر چیزی ممکن است شروع شود: این اسباب‌بازی مال منه، فلانی چی کار کرد، نوبت منه و غیره...

بچه‌ها اغلب از جر و بحث و دعوا لذت می‌برند اما اگر این جر و بحث از کنترلشان خارج شود، خیلی سریع نظرشان را عوض می‌کنند. بحث و جدل خواهر و برادرهای کوچک، خیلی عادی اما ناراحت‌کننده‌ است. ولی ناراحت نباشید، آنها از همین دعواها چیزهای زیادی می‌آموزند. با این حال، سوال اصلی ما در این بحث چیز دیگری است: وقتی فرزندان کوچک ما با هم دعوا می‌کنند، ما پدر و مادرها چگونه باید قائله را خاتمه بدهیم؟  راه‌حل‌های زیر را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

یکی از مهم‌ترین شگردهای رفع یک مشکل رفتاری، تعیین و شناخت دقیق آن است. بیشتر مردم فکر می‌کنند که مشکل را دقیقا می‌شناسند اما هرگاه لازم می‌آید تا آن را به صورت واضح و روشن بیان کنند، درمی‌یابند که برای روشن ساختن مشکل در ذهن خود، به تفکر و تامل بیشتری نیاز دارند. شما در قدم اول باید موضوع دعوای کودکان را بشناسید؛ و اما بعد:

واکنش صحیح شما زمانی که عصبانی می‌شوید و یا با همسرتان اختلاف نظر دارید، می‌تواند بهترین الگو برای فرزندانتان باشد تا آنها هم در هنگام خشم واختلاف رفتار معقولی داشته باشند.

تنبیه‌ را کاهش دهیدادامه مطلب...



      
بینی یا دماغ

حکایت چسب های روی بینی، حکایتی است که در چند سال اخیر بیشتر با آن روبرو بوده ایم. چسب هایی که به آرامی از روی صورت برداشته می شوند. دختران جوان با دلشوره در مقابل آینه قرار می گیرند تا ببینند تا چه حد به آنچه می خواسته اند، دست پیدا کرده اند. البته اخیرا اینطور به نظر می رسد که پسران جوان نیز در این میدان خودی نشان داده اند و گه گاهی از دختران جلوتر رفته اند.

اولین جراحی زیبایی به معنی امروزی آن سال 1307 در یکی از بیمارستان‌های تهران انجام شد. با این حساب از عمر جراحی پلاستیک در ایران حدودا 80 ‌سال می‌گذرد. هر چقدر این نوع جراحی در سال‌های اولیه خود مهجور بود، طی سال‌های اخیر رشد سرسام‌آوری پیدا کرده است. متاسفانه جراحی‌های زیبایی و پلاستیک با همه خطراتی که به دنبال دارد، چند سالی است، رو به افزایش است.ادامه مطلب...



      
<      1   2   3   4   5   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم